خانه کودکیام گمشده است
خانه کودکیام گم شده است
روزگاریست پیاش می گردم
خبری نیست
کسی نیست
نه درختی به تنومندی آن دار قدیم
نه شبی پر ز سکوت
نه گلی
نه هیاهوی قشنگ
نه شب طوفانی
نه پریشانی مادر که به خود نیش زنم.
خانه کودکیام گم شده است
روزگاریست پیاش می گردم
همه در خاطرهام گمشدهاند
بوی آن کوچه تنگ
عطر آن دار قشنگ
چهره ناز پرستوی بهار
هیبت مدرسه کودکی ام گم شده است.
من به دنبال مدادی هستم
که به من روشنی دانش داد
من به دنبال دبیری هستم
مست و هوشیار به ما می آموخت.
خانه کودکی ام گم شده است
روزگاریست پی اش می گردم
دوستانی همه از جنس بلور
نه خسی نه خشی و نه یک لکه دروغ.
به رهی افتادم
و به دنبال کسان می گردم،
فارغ از هر بد و خوب
غم مان، شادی مان باهم بود.
خاطرم هست به رودی که مقدس می بود
چشمه ای آب روان
که نه آب
کلبه نور و دل یزدان بود،
به وجودش ، به شفایش دل مردم خوش بود.
من به دنبال تنی می گردم
که به امید خدا
دل به این چشمه زدند.
همه اش گم شده است
نه کسی
نه درختی
و نه آن چشمه مهر
همهاش گمشده انگار نبود.
خاطرم نیست ولی می دانم
روزگاری که از آن می گویم
بهمنش بهمن بود
دشمنش دشمن بود
خبر از سود سر ماه نبود
آدمی دشمن یک مور نبود.
خانه کودکی ام گم شده است
روزگاریست پی اش می گردم
دردم از گمشدن خاطره ها نیست که هیچ
من خودم گم شده ام
سالیانست که من گم شده ام
صورتم خندان و دل من پرخون است
تو به این چهره تو خالی من مست مباش
سالیانیست که من گم شده ام
درباره مدیریت
کارن امانی، استاد جامعهشناسی، بنیانگذار و مدرس موسسه سخنوری تیسفون، نویسنده، شاعر، سخنران، استاد ارتباطات، کارآفرین حوزه دانشبنیان، مدرس کارآفرینی و کوچ شخصی و سازمانی
نوشته های بیشتر از مدیریت
دیدگاهتان را بنویسید