پادشاه نیکپندار
پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد. بی چاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن. که گفته اند هرکه دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید…
ملک پرسید چه میگوید. یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همیگوید و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس. ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگری که ضد او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن درهم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیدهتر آمد مرا زین راست که تو گفتی. که روی در مصلحتی بود و بنای این بر خِبثی و خردمندان گفتهاند دروغی مصلحتآمیز بِه که راستی فتنهانگیز.
منبع:گلستان سعدیدرباره مدیریت
کارن امانی، استاد جامعهشناسی، بنیانگذار و مدرس موسسه سخنوری تیسفون، نویسنده، شاعر، سخنران، استاد ارتباطات، کارآفرین حوزه دانشبنیان، مدرس کارآفرینی و کوچ شخصی و سازمانی
نوشته های بیشتر از مدیریت
دیدگاهتان را بنویسید