زندگینامه خلیل رفعتی
خلیل رفعت(متولد آمریکا از مادر لهستانی و پدر فلسطینی) دانشآموزی مشکل ساز بود که هیچ گاه نتوانست مدرسه را تمام کند و مدرک دیپلمش را بگیرد. او بارها به جرم ایجاد اختلال، خرابکاری و دزدی از مغازههای مختلف دستگیر شد، اما هر بار بدتر و بدتر میشد.
در سال ۱۹۹۲، او پسری ۲۱ ساله بود که با آرزوی تبدیل شدن به ستاره سینمایی از زادگاهش در اوهایوی آمریکا راهی شهر لس آنجلس شد. او نتواست در حرفه بازیگری به موفقیتی دست پیدا کند و همه تلاشهایش با شکست رو به رو شد. اما توانست با شستن ماشینهای آدمهای مشهوری چون الیزابت تیلور، زندگی خوبی برای خودش دست و پا کند.
با این حال، این پسر خیلی زود به ورطه مواد مخدر افتاد و کنترل زندگی از دستش خارج شد. پس از مدتی، این جوان سرحال به کارتنخوابی تبدیل شد که شبها را کنار آشغالها سپری میکرد و برای در آوردن خرج موادش به فروش و حمل و نقل آنها روی آورد. سیاهچاله اعتیاد در حال بلعیدن او بود.
خلیل رفعتی که تا ۳3 سالگی یک کارتنخواب معتاد به هروئین بود، نه برای بار نخست که وقتی برای نهمینبار در آستانه مرگ قرار گرفت، تصمیم گرفت اعتیاد سنگین خود را به هروئین ترک کند و با نگاهی تازه به دنیا، زندگی کاملاً جدیدی برای خود بسازد. خلیل معتادی خیابانی بود که شبها را روی سنگفرشهای سرد و زمخت خیابانهای لسآنجلس به صبح میرساند.
آخرین باری که تنها یک نفس با مرگ فاصله داشت، شوک الکتریکی تیم پزشکی بود که او را به زندگی بازگرداند؛ و این بار تصمیم گرفت که برای همیشه تغییر کند. این اتفاق در سال ۲۰۰۳ رخ داد، وقتی که او ۳۳ ساله بود. او به هیچ ماده مخدری نه نمیگفت. علاوه بر هروئین به کوکائین هم اعتیاد داشت و اواخر وزنش به ۵۰ کیلو هم نمیرسید. پوستی بود بر استخوان، که همین پوست نیز پُر از زخم بود و قیافهای شبیه مردهها داشت. خودش میگوید:
«آن قدر برای جرایم مربوط به مواد مخدر دستگیر شدم که تعدادش را به خاطر نمیآورم. من کاملاً نابود شده بودم… همیشه آنقدر درد داشتم که نمیتوانستم بخوابم. زندگی من با درد عجین شده بود.»
او چندین بار تلاش کرده بود تا از اعتیاد نجات پیدا کند، اما هر بار شکست خورده بود. در آخرین اُوِردوز، چیزی درونش تکان خورده بود که او را به سمت بلند شدن هدایت کرد. نور امید در قلبش روشن شده بود. در نتیجه در مرکز بازپروری بستری شد و چهار ماه تحت درمان بود. او به دنبال بازسازی زندگیاش رفت.
پس از ملاقات با یکی از دوستانش، ایده تهیه آبمیوه و آب سبزیجات ارگانیک به ذهناش خطور کرد. ایدهای که حسابی بهش فکر کرد تا آن را اجرایی کند. خلیل به خبرنگار بی بی سی گفت: «دوستم اهل ورزش بود و به من درباره ویتامینها، غذاهای ارگانیک و خوراکیهای سالم گفت. در آن زمان، هر کسی به من راه حلی برای بهتر شدن زندگی میداد، با روی باز به استقبالش میرفتم.»
در سال ۲۰۰۷، خلیل مرکز بازپروری خودش را باز کرد. او در آنجا آبمیوههای دست ساز مخصوص خودش را به معتادان تحت درمان میداد، آبمیوههایی که با انواع مختلف میوه و ویتامینهای مختلف آماده میشد و بسیار مقوی و مغذی بودند. شهرت این آبمیوهها آن قدر زیاد شد که مردم برای خرید به او سفارش میدادند. خلیل وقتی مطمئن شد که میتواند کسب و کار خصوصی خود را در زمینه آبمیوه راهاندازی کند، همراه بهترین دوستش شرکت «سانلایف ارگانیک» را تأسیس کرد. او این کسب و کار را با پسانداز شخصیاش راهاندازی کرد. اما از چیزی میترسید و آن پول در نیاوردن نبود. «میترسیدم شکست بخورم. میترسیدم این شکست باعث شود دوباره ناامید شوم. میترسیدم دوباره سراغ مواد مخدر بروم.» اما او آن قدر در کارش موفق شد که شرکت در سال اول به یک میلیون دلار درآمد رسید و این واقعاً شگفتانگیز بود. امروز شرکت او بالغ بر دویست کارمند دارد که علاوه بر آبمیوههای ارگانیک، لباس و خوراکیهای مختلف هم میفروشد. خلیل رفعتی، داستان زندگیاش را در کتابی با نام «من مُردن را فراموش کردم» در سال ۲۰۱۵ به چاپ رساند تا داستان زندگیاش الهامبخش آدمهایی شود که از زندگی ناامید هستند.
درباره مدیریت
کارن امانی، استاد جامعهشناسی، بنیانگذار و مدرس موسسه سخنوری تیسفون، نویسنده، شاعر، سخنران، استاد ارتباطات، کارآفرین حوزه دانشبنیان، مدرس کارآفرینی و کوچ شخصی و سازمانی
نوشته های بیشتر از مدیریت
دیدگاهتان را بنویسید