خانواده روستایی و بز
در سالهای دور، در یک روستای دورافتاد خانواده فقیری زندگی میکردند. در یک شب طوفانی بازرگانی که از آن حوالی رد میشده، راهش را گم میکند و آن خانواده به او پناه میدهند. تنها دارایی خانواده روستایی یک بز بود به همین دلیل با نان و شیر بز از بازرگان پذیرایی کردند. روز بعد به بهتر شدن هوا، بازرگان از خانواده فقیر روستایی تشکر کرد و رفت. چند سال گذشت تا اینکه بازرگان که دوباره از آن حوالی میگذشت تصمیم گرفت به آن خانواده فقیر سری بزند و جویای احوالشان بشود. به روستا که رسید، خانهی آنها را پیدا نکرد. از اهالی روستا در مورد آن خانواده پرسید و آنها به او گفتند که خانواده فقیر، ثروتمند شدند و به شهر رفتند. بازرگان کنجکاو شد که چگونه آنها زندگیشان را متحول کردند در حالیکه هیچ سرمایهای نداشتند. به هر زحمتی که بود آدرس خانهی آنها را شهر را پیدا کرد و به آنجا رفت. به خانهی باشکوه آنها در شهر رسید و خودش را معرفی کرد. مادر خانواده به او گفت که چند روز پس از اینکه بازرگان از پیش آنها رفته بود، بز آنها ناگهانی مرد و پسر خانواده بناچار برای کار عازم شهر شد. در شهر، نزد بازرگانی شاگردی کرد و از آنجا که انسان راستگو و باهوشی بود خیلی زود پیشرفت کرد و اینگونه بود که مرگ بز که در ظاهر برای خانواده بحران بود، موجب شد آنها حاشیهی امن زندگی را رها کنند، سقف ذهنی خود را بشکنند و زندگ خانواده را متحول کنند. در بسیاری از مواقع از بحرانهای ظاهری زندگی میتوانید به عنوان یک فرصت بهره ببرید.
درباره مدیریت
کارن امانی، استاد جامعهشناسی، بنیانگذار و مدرس موسسه سخنوری تیسفون، نویسنده، شاعر، سخنران، استاد ارتباطات، کارآفرین حوزه دانشبنیان، مدرس کارآفرینی و کوچ شخصی و سازمانی
نوشته های بیشتر از مدیریت
دیدگاهتان را بنویسید